شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

دختر 2/5 ساله من

  ماهه من نازنینم... گاهی در زندگیت روزهاییست که احساس میکنی چقدر برات با ارزشن لحظه به لحظه اش برات دل انگیزه گاهی  آن ساعت وزمانی که همه می گویند: " طلاست ، مثل برق وباد می گذره، آره عزیزم...دوسال و نیمی گذشت به سرعت برق و باد با تمام وجودم دوست دارم دخترم دخترکم... خوشبختی یعنی نگاه خدا، فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی تمام انسان ها کافیست. این نگاه را برایت آرزومی کنم                   کیک 2/5 سالگی دخملم ...
31 تير 1394

بای بای پوشک

شایلین جون یک گام بزرگ دیگه واسه استقلالش برداشت و در حالی که 2 سال و پنج ماهش بود با پوشک های عزیزش خداحافظی کرد طبق مطالعاتی که داشتم متوجه شده بودم بهترین زمان از پوشک گرفتن بچه بعد از 2 سالگیه و در ضمن خود بچه هم باید بخواد و آمادگیشو داشته باشه. از این رو قبل از 2 سالگی که هیچ اقدامی نکردم اما بعد از 2 سالگی یه بار امتحان کردمو دیدم دوست نداری  تا اینکه زمان موعود فرارسید، همیشه دوست داشتم زمانی که میخوام از پوشک بگیرمت وقتی باشه که بابایی هم فرصت داشته باشه و کمکم کنه، تا اینکه در تعطیلات 14 و 15 خرداد و به عبارتی تعطیلات با طعم بابایی این فرصت فرا رسید... در اون چند روز هنوز پوشک می شدی آخه دوست داشتیم با بابایی ددر هم ...
27 تير 1394

دخترم بزرگ شده!!!

سلام دختر ماه مامان پس از مدتی اومدم تا از تحولاتی که در این دو ماه داشتی بگم!! البته یکی تو این پست و دومیش تو پست بعدی وقتی 2 سال و 4 ماهت بود هنوزم تو اتاق پیش ما می خوابیدی و همچنین عادت داشتی تو بغل بخوابی و بعد بذاریمت روی تشکت، منم که حسابی از این مدل خوابیدنت خسته شده بودم از بابایی خواستم هر طور شده این عادت و از سرت خارج کنیم. در نتیجه تصمیم گرفتیم که از این به بعد تو تختت بخوابی! فقط یه شب تو تو تختت خوابیدی و ما هم پایین تخت ولی نمی دونم چه حسی به ما گفت که از شب بعد تنها تو اتاقت می تونی بخوابی و این اتقاق هم افتاد  از اون تاریخ تا الان که نزدیک 1/5 ماه است دخمل ناناز ما تنهایی تو اتاقش می خوابه!!!  خی...
11 تير 1394

یه خاطره

سلام دخملی یه روز مامان جون باباجون میخواستن برن خرید گفتن شایلینم با خودمون می بریم، از اونجا که شما دخملی هیچ علاقه ایی به خرید و بازار نداری! من مخالفت کردم و گفتم دخملی نمی ذاره شما به کارتون برسین و اذیت می کنه. اما چون شما وروجک ها خیلی زیرکین خیلی با ذوق گفتی نه برین خرید و من بازی می کنم و یه سری نشونی دادی!!! من فکر کردم داری به مامان جون میگی برید خرید من با باباجون راه می رم که بابا جون اصل قضیه رو گرفت و متوجه شدن شما دخملی دارین آدرس فروشگاه پلیزمام رو میدی که کنارش یه محل بازی کوچیک واسه بچه ها داره خلاصه اینقدر با ذوق و اشتیاق صحبت میکردی که مامان جون باباجون دلشون نیومد تورو نبرن و به درخواست شما پاسخ مثب...
11 تير 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد